سازمانی که جز خشونت عریان نیاموخته بود!
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۵۲۹۹۴
در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که لایحه تأسیس آن در ۲۴ اسفند ۱۳۳۵ به تصویب مجلس و در ۲۹ همان ماه به امضای شاه رسیده بود، رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. این سازمان در توسعه نفرت از پهلویسم و سقوط آن در بهمن ۱۳۵۷، نقشی اساسی ایفا کرد. مقال پی آمده درصدد است تا با استناد به پارهای تحلیلها، آغاز و انجام این نهاد امنیتی را بازنمایاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قانون امنیت اجتماعی مصدق و نسبت آن با تأسیس ساواک
دکتر محمد مصدق در مواجهه با امواج فزاینده مخالفتها در دوره دوم نخستوزیری، چارهای نیافت جز آنکه قانونی به نام امنیت اجتماعی را مصوب کند. این دستورالعمل خشن و انعطافناپذیر، مبنای حکومت شاه در تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد. مظفر شاهدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در باب نسبت این دو معتقد است:
«روز اول آبان ۱۳۳۱، قانون امنیت اجتماعی مشتمل بر ۹ ماده، به تصویب دولت مصدق رسید. این قانون با استفاده از اختیارات فوقالعادهای که محمد مصدق در ۲۰ مرداد همان سال به مدت شش ماه از مجلس سنا کسب کرده بود، تصویب شد. برخی از مخالفان مصدق، این قانون را مقدمهای بر تشکیل ساواک دانستهاند. سازمانی که لایحه تأسیس آن در بهمن ۱۳۳۵ به تصویب سنا و در اسفند همان سال به تصویب مجلس شورای ملی رسید و کار خود را از اول فروردین ۱۳۳۶ آغاز کرد. قانون امنیت اجتماعی مصدق، سه ماه ضمانت اجرایی داشت. تردیدی نیست که اقدام مصدق در اخذ اختیار قانونگذاری از مجلس دوره هفدهم از اشتباهات فاحش دوران نخستوزیری او محسوب میشود. همان مجلس هفدهم هم که این اجازه را به نخستوزیر اعطا کرد، البته گناه مضاعف تری مرتکب شد. در هر حال اطلاق نام قانون بر تمام این مقررات، لوایح و سایر دستورالعملهایی که از سوی مصدق یا هر مرجع دیگری تهیه و تصویب شد، دور از منطق است. قانون واژهای است که فقط پس از تأیید و تصویب مجلس شورای ملی مفهوم مییافت. بدین ترتیب آنچه تحت عنوان قانون امنیت اجتماعی مصدق معروف شده، اقدامی فراقانونی و باطل بود، اما در هر حال مقرراتی که تحت عنوان قانون امنیت اجتماعی تدوین شد، محدودیتهایی برای جامعه سیاسی ـ اجتماعی ایران آن روزگار ایجاد میکرد. این مقررات، مراجع دولتی و حکومتی را برای اعمال فشار بر مخالفان سیاسی و اعتصابکنندگان، گشاده دست ساخت و دستاویزی علی الظاهر قانونی و رسمی برای محدود ساختن آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی بود. گمان میرود مصدق که خود را پاسدار نظام دموکراتیک حکومت میدانست، با وضع این مقررات، آشکارا در نقض قانون اساسی مشروطیت گام نهاده بود. حتی اگر سیر حوادث سیاسی- اجتماعی داخلی، به هر دلیلی امکان ادامه نخستوزیری مصدق را با مشکلات عدیده روبهرو میکرد، او حق نداشت با اقداماتی از این دست، در راستای محدود ساختن حقوق اساسی جامعه ایرانی گام بردارد. متن این مقررات به اصطلاح قانونی و بسیاری از مفاد و اصول این لایحه، آشکارا ناقض صریح قانون اساسی و تهدیدکننده حقوق سیاسی مردم کشور بود و در همان دوران هم مورد اعتراض بسیاری از افراد و گروههای سیاسی قرار گرفت. این قانون موجب شد تا سالها پس از تشکیل ساواک و آشکار شدن اعمال خلاف آن، مخالفان مصدق او را پیشگام تشکیل ساواک خطاب کنند و از این رهگذر انتقادات تندی متوجه او سازند و ساواک را مولود دوران نخستوزیری او بدانند. گفته شده که برخی از نزدیکترین یاران مصدق پس از تصویب و تهیه این مقررات، راه خود را از او جدا کرده به صف مخالفان پیوستند. این در حالی است که برخی از افراد، به رغم انتقاداتی که به این مقررات داشتند، از اینکه آن را مقدمه تأسیس ساواک بدانند اجتناب ورزیدند. منصور رفیعزاده آخرین نماینده ساواک در امریکا که بعدها خاطراتش را در کتاب شاهد به چاپ رسانید، ضمن انتقاد از قانون امنیت اجتماعی مصدق که ناقض حقوق اساسی مردم بود، ارتباطی میان آن با قانون تشکیل ساواک و فعالیتهای آتی آن نمیبیند...»
سازمانی که برساخته «سیا» بود
در کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲، سرویس امنیتی امریکا طراح و برنامهریز اصلی بود. طبیعی بود که در فردای سقوط مصدق نیز امریکاییها در سیاست، اقتصاد و امنیت ایران، دست بالا داشته باشند. این امر در ساختارسازی برای امنیت کشورمان هم مصداق داشت و سیا در برساختن ساواک، نقش اصلی را بر عهده گرفته بود. در مقالی بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی چنین میخوانیم:
«واقعیت امر این است که تأسیس ساواک به جهت ایجاد فضای امنیتی در داخل و چه بسا در خارج از کشور نیز همانند بسیاری از تصمیمات و رفتارهای حکومت پهلوی، رویش و خاستگاهی خارجی داشته و متأثر از نظام استعماری و سرمایهداری غرب شکل گرفته که صحت این گفتار نیز با مرور بر وقایع تاریخی و اسناد رونمایی شده و حتی گردآوری خاطرات، بهترین شاهد بر این ادعاست. ویلیام سولیوان سفیر امریکا در تهران، در این رابطه گفته است: در سال ۱۹۵۷، سازمان سیا طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن به آن مشارکت کرد. این تشکیلات که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده میشد، به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواک شهرت یافت. شاه نیز در خصوص ارتباط سیا و ساواک گفته است: مسئولیت بنیانگذاری ساواک، به سپهبد تیمور بختیار تفویض شد. وی در این کار، از سیا کمک خواست. تعداد زیادی از کارمندان ساواک، برای طی دورههای آموزشی به امریکا رفتند و در اداره مرکزی سیا به کارآموزی پرداختند... حسین فردوست نیز در خاطرات خود عنوان کرده است: این سازمان (ساواک)، در راستای توسعه شبکههای اطلاعاتی ـ امنیتی و منطقهای سیا تشکیل شد... منوچهر هاشمی از اعضای سابق ساواک هم در کتاب خاطرات خود به نام داوری، تأسیس ساواک را بر اساس طرح و پیشنهاد امریکا بیان میکند. منصور رفیعزاده نماینده ساواک در امریکا نیز دراینباره گفته است: دلایل داخلی تشکیل ساواک، تابعی از طرحهای بلندمدت سیا و امریکا در ایران بود و این سازمان با از میان برداشتن مخالفان حکومت، به مثابه شعبهای از سیا در ایران و خاورمیانه عمل میکرد... همچنین هارلد آیرنبرگر، نویسنده اتریشی در کتاب خود به نام ساواک نوشته است: سیای ای از طریق کودتای آگوست ۱۳۵۳، بار دیگر شاه را سر کار آورد و برای حفظ و استقرار قدرتی که وی مجدداً بازیافته بود، با تشکیل سازمان امنیت و اطلاعات کشور یعنی ساواک موافقت نمود. امروز این سازمان که در سال ۱۹۵۶ به کمک اعوان و انصار سیای ای بهوجود آمد و به مرور زمان به وسیله سازمان جاسوسی اسرائیل به نام موساد نیز تعلیم و تربیت یافته است، حداقل دارای ۵۰ هزار نفر جاسوس میباشد که در رشته خود شهرتی بسزا و شایسته دارا هستند.»
نهادی که شیوههای نرم را نمیشناخت
امنیتسازی در دنیای امروز، به شیوههای گوناگون انجام میپذیرد. در این فرآیند شیوههای سخت، معمولاً واپسین انتخاب است و در پسِ جواب ندادن تمامی شیوههای نرم به کار گرفته میشود. با این همه سازمان امنیت پهلوی دوم در ادوار گوناگون حیات، راهی جز خشونت نمیشناخت و همین امر، موجب شد نتواند حتی بخش کوچکی از نارضایتی عمومی را تعدیل کند. مظفر شاهدی در این باره نیز تحلیلی بدین قرار دارد:
«با نگاهی گذرا به کارنامه فعالیتهای ساواک، این باور بهدرستی تقویت میشود که این سازمان هیچگاه درصدد برنیامد تا از روشهای معقول و منطقیتری جز تأسی به خشونت و سرکوب غیراصولی بهره بگیرد. دوران فعالیت ۲۲ ساله ساواک، سراسر مملو از کاربرد پرشمار و مداوم شیوههای قهرآمیز برخورد با اقشار و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی بود. دامنه سیاستهای خشونتآمیز ساواک، البته صرفاً در حیطه برخورد با مخالفان سیاسی نبود، بلکه رعب و وحشت ایجاد شده از سوی این سازمان تا اقصی نقاط کشور گسترانیده شده، روند رو به رشد فضای بدبینی و خبرچینی در سراسر کشور، از مهمترین اثرات سوئی بود که حضور سنگین و خلاف رویه ساواک بر جای نهاده بود. بدین ترتیب، ترس از ساواک به زودی در جامعه ایرانی همهگیر شد و علاوه بر مخالفان سیاسی که دائماً در معرض تعقیب، مراقبت و آزار رسانیهای ساواک قرار داشتند، سایر مردم هم هیچگاه از آسیبرسانیها و وحشتآفرینیهای ساواک خلاصی نیافتند، حتی مهمترین رجال و کارگزاران حکومت که در وفاداری آنان به رژیم تردیدی وجود نداشت. بر همین اساس پژوهشگران به درستی تشکیل این سازمان را آغاز سانسور یک ملت خوانده و اظهار داشتهاند که نام ساواک با زندان، شکنجه و مرگ همراه بود. ساواک حتی در خارج از کشور نیز همراه با کا. گ. ب. اشتازی و سایر سازمانهای اطلاعاتی جهان به عنوان یکی از مخوفترین تشکیلات امنیتی درآمد. این بدان معنا بود که جامعه ایرانی، زندانی همیشگی سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد. این همه اقدامات غیر انسانی، نقشی بود که از سوی حکومت و بهویژه سیا و امریکا، برای ساواک در نظر گرفته شده بود. همراه با گسترش اعمال روشهای حاکمیت استبدادی در ایران (بهویژه طی سالهای میانی دهه ۱۳۴۰ به بعد)، رعب و وحشتآفرینی ساواک هم نمود بیشتری مییافت. تا جایی که به کارگزاران ریز و درشت حکومت مربوط میشد، ساواک وظیفه داشت تا آنان را هرچه فزونتر در جرگه مطیعانی وارد سازد که در برابر شاه و اراده او هیچگونه حق انتقادی را روا نمیدانستند. به همین دلیل حتی مرتبطترین افراد و گروههای سیاسی- اجتماعی با حکومت و رژیم پهلوی هم جسارت لازم را برای انتقاد از اوضاع اسفبار کشور نداشتند و از بیم مواجهه با رعب و هراسی که ساواک بر دلها افکنده بود، ترجیح میدادند به همان زندگی توأم با رفاه و آسایشی که برایشان ایجاد شده بود، رضایت داده و با دوری جستن ارادی از امور و مباحث سیاسی، فقط به منافع شخصی خود بیندیشند. با این احوال صرف عدم دخالت در امور سیاسی و مخالفت علنی با حکومت، موجبات رهایی افراد و کارگزاران سیستم از آزارهای ساواک را فراهم نمیکرد. در خاطرات برجای مانده از رجال و کارگزاران وفادار به رژیم پهلوی، به موارد متعددی برمیخوریم که حاکی از حضور آزاردهنده و در عینحال تمام ناشدنی ساواک در شئون مختلف زندگی و فعالیت اجتماعی آنان بود.»
شکنجههایی که قرار بود برای سلطنت امنیت آفرین باشد
در این بخش در باره موضوعی سخن میگوییم که اسناد موجود به اندازه کافی آن را مدلّل ساخته است. تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، اسناد ساواک، روایات شکنجهگران و از همه مهمتر خاطرات شکنجه شدگان، ما را از توقف طولانی بر این نکته بینیاز میسازد. در مقالی بر تارنمای «ندای انقلاب»، شکنجههای رایج در کمیته مزبور، اینگونه برشمرده شده است:
«در کمیته مشترک شیوه و نوع شکنجهها محدود نبود، بلکه از انواع روشهای شکنجه استفاده میشد. شخصیت فردی بازجو، نوع اتهام فرد بازداشت شده، سابقه فعالیت و درجه وابستگی حزبی یا گروهی او، شرایط سیاسی و موقعیت زمانی دستگیری، در تعیین نوع و میزان شکنجه تأثیر داشت. علاوه بر این اعترافات متهمانی که قبلاً دستگیر شده بودند، عملیات آینده حزب با گروه متبوع متهم و نیز ماهیت اطلاعاتی که بازجو از متهم انتظار گفتن آن را داشت هم در شدت و نوع شکنجه نقش داشت. استفاده از شوک الکتریکی، استعمال بطری و تخم مرغ، سوزاندن قسمتهای مختلف بدن، آویزان کردن به مدت طولانی، بیخوابی دادن، استفاده از دستگاه آپولو و بستن دستها و پاها و زدن ضربات متعدد کابل بر کف پاها، ادرار کردن در دهان متهمان، کشیدن ناخن، فرو کردن سوزن به زیر ناخن و داغ کردن سوزن با شعله فندک، ریختن قطرات آب به طور متوالی روی پیشانی متهم، به صلیب کشیدن، تجاوز جنسی، دستبند قپانی زدن و آویزان کردن متهم و زدن او با کابل، مجبور کردن متهم به دویدن بعد از شکنجه پاها و لگد کردن پاهای شکنجه شده، ضربه زدن بر پاها و دستهای شکنجه شده، تهدید به قتل، فحاشی و هتک حرمت متهمان در حضور خانوادههایشان، منزوی کردن متهم، نگهداری در سلول انفرادی، وادار کردن به دویدن و در آوردن صدای سگ، بستن چشمها و قرار دادن در کنار هشتی بندهای کمیته مشترک و فرو کردن سر متهمان در آب سرد در فصل سرما از جمله شکنجههای رایج در کمیته مشترک ضد خرابکاری بود.»
تلاش سرویسهای خارجی برای خروج اسناد امنیتی از ایران
این تقریباً به اصلی اثبات شده تبدیل شده که دول استعمارگر به گاه خطر، برکشیدگان خود را رها میکنند و راه منفعت خویش در پی میگیرند. مثلت انگلیس، امریکا و اسرائیل تا سرحد امکان، برای بقای محمدرضا پهلوی کوشیدند. آنان پس از اوجگیری انقلاب اسلامی و قطع امید از ادامه رژیم شاه، به اندیشه خروج اسناد اطلاعاتی خود از ایران افتادند. نهایتاً این عملیات به شکل نسبی محقق شد و برخی از اسناد مربوط به این سرویسها در ایران ماند و بعدها به کتاب مبدل شد. علی اکبر علیمردانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره این موضوع مینویسد:
«با ظهور نشانههای فروپاشی رژیم پهلوی و درک این مهم توسط نهادهای سیاسی و اطلاعاتی انگلستان، مسئولان اطلاعاتی ابتدا بر آن شدند تا بر حجم کمکها به رژیم بیفزایند تا بتوانند رژیم را از وضعیت بحرانی برهانند و با اقدامات بعدی همچون گذشته موقعیت شاه را تثبیت و مجدداً بساط غارتگریشان را پهن کنند و توسعه دهند. اما انقلاب اسلامی این بار با حرکتهای بنیانبرافکن استبداد و استعمار خود، تمام موانع را از سر راه برمیداشت و به طلیعه پیروزی نزدیک میشد. ماههای منتهی به سقوط رژیم پهلوی، ماههای نگرانی و اضطراب دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی غربیان، سیا، موساد و ۶-MI بود و تحولات به نحوی رقم میخورد که قدرت تصمیمگیری را از رژیم و حامیان خارجی آن سلب کرده بود. آنها تدریجاً به این نتیجه رسیدند که پیروزی انقلاب حتمی است، پس باید برای بعد از پیروزی انقلاب فکری کنند و خودشان را آماده مبارزه با نظام اسلامی نمایند. اولین اقدام در این زمینه، خارج کردن مستشارانشان از ایران و به لحاظ اطلاعاتی، حفظ جاسوسان و منابع برای ادامه کار و جلوگیری از لو رفتن آنان بود، بنابراین به دنبال امحا یا انتقال اسناد و مدارکشان برآمدند. یکی از مهمترین اینگونه مدارک، اسناد همکاری دو سرویس اطلاعاتی رژیم پهلوی و انگلستان بود که پرده از بسیاری از مسائل برمیداشت، بنابراین ۶-MI بر آن شد تا اسناد تبادل را از ساواک پس بگیرد تا در صورت سقوط رژیم، لااقل منابع و عواملش در ایران لو نروند، اما انتقال این مطلب به سران ساواک، دشوار بود و تحلیلها و حرف و حدیثهای گوناگونی را به دنبال داشت. با این حال گریزی از این موضوع نبود و با انواع و اقسام تعارفات و بهانهها، درخواست برگشت دادن اسناد مطرح شد. مسئولان ساواک رژیم را پایاتر و ماندگارتر از آن میدانستند که با درخواستی اینچنینی اسناد را برگردانند و از طرفی این عمل به لحاظ روانی، برای آنان حکم خودکشی داشت و موضوع برای پرسنل ساواک یا حداقل افراد دستاندرکار، غیرقابل توجیه بود، بنابراین با توجه به تبعاتی که این کار داشت، اصل موضوع را رد کردند و این قول را به سرویس حریف دادند که از اسناد حفاظت بیشتری خواهد شد. اگر چه پیگیریهای ۶-MI تا روز قبل از مراجعت تاریخی امام خمینی (ره) از پاریس به تهران همچنان ادامه داشت، اما نتیجهای عاید دستگاه اطلاعاتی انگلستان نشد و با پیروزی انقلاب اسلامی و برچیده شدن نظام ستمشاهی، ساواک منحل و بر همکاریهای گذشته که در خدمت دستگاههای حیلهگر و سیاستمداران زورمدار غربی بود، خط بطلان کشیده شد.»
و کلام آخر
از طنزهای روزگار آن است که بانیان ساواک، امروز نگران عدم رعایت حقوق بشر در ایران شدهاند و به ملت ایران راه رسیدن به دموکراسی را نشان میدهند. این در حالی است که رضاخان و فرزندش، هر دو با کودتا و توسط بیگانگان برآمدند و هرگز زیر بار خواست مردم نرفتند. پهلوی دوم با دستور امریکا به تأسیس ساواک دست زد و اسرائیل، بازجویان و شکنجه گران آن را تربیت کرد. جماعت موسوم به سلطنتطلب، نزد تاریخ روسیاهتر از آن هستند که مردمخواهی آنان مورد باور قرار گیرد.
منبع: جوان آنلاین
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: پهلوی ساواک محمدرضا شاه سازمان اطلاعات و امنیت کشور تشکیل ساواک تأسیس ساواک کمیته مشترک رژیم پهلوی نخست وزیری شکنجه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۵۲۹۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموختهها
معلمانی که سالهای ابتدای خدمت را در مناطق محروم تدریس میکنند، خاطرات تلخ و شیرینی با خود به همراه دارند و از شرایط دشواری میگویند که به گفته خود آنها به ارتقای شغلی و ارتباط بهترشان با دانشآموزان منجر شده است.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، معلمان جوان بجنوردی از سالهای ابتدایی تدریسشان میگویند؛ سختیهایی که تحمل کردند و چالشهای معلمی که با تصوراتشان از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
آنها از این میگویند که روزگار معلمی در واقعیت با آنچه در فیلمها و ذهنها میگذرد متفاوت است؛ واقعیت توأمان با زندگی در کانکس و نداشتن کمترین امکانات رفاهی در دورترین نقاط روستایی، واقعیتی که معلمان جوان تجربه میکنند حس غریبی است، دورماندن از خانه و خانواده و زندگی کیلومترها دورتر از شهر با مردمانی که سبک زندگیشان متفاوت است.
معلمان گاهی با دانشآموزانی مواجه میشوند که اختلالات یادگیری دارند یا از مشکلات جسمی رنج میبرند که این زحمت کار را برای آنها دوچندان میکند، حتی گاهی مجبور میشوند که یک مطلب را با صبر و حوصله بارها توضیح دهند.
به مناسبت روز معلم به سراغ یک زوج معلم جوان و دو معلم دیگر که سالهای نخست خدمتشان را میگذارنند رفتیم. سیدامین حسینی و آیدا حسنپور، یک زوج جوان که هر دو با مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی، آموزگار مقطع ابتدایی هستند از خاطرات خود با دانشآموزان و یکدیگر میگویند.
زوج معلمی که خوشبخت هستندسیدامین و آیدا شش سال است که در کسوت شریف معلمی مشغول به خدمت هستند، آنها از اینکه هر دو آموزگار هستند حس رضایت و خوشبختی میکنند؛ ساعتها با یکدیگر مینشینند و در مورد روش تدریسهای نوین و مسائل آموزشی به بحث و تبادل نظر میپردازند. هر دوی آنها دیگری را همچون استادی میپندارد که میتوانند بسیاری از مهارتهای کاربردی تدریس را از او بیاموزند.
سید امین در دوران دانشگاه معلمی را شغلی طاقتفرسا تصور میکرده است و آیدا، همسرش نیز آن را لذتبخش، توامان با دلهره و نگرانی میدانست تا اینکه به مدرسه رفتند و به سبب ارتباط سازندهای که با بچهها پیدا کردند اوقاتی که در محل کار میگذرانند برایشان لذتبخش شده است، اکنون دیگر معلمی را نه دلهرهآور بلکه پر از حس خوب و پرطراوت توصیف میکنند.
سیدامین از سالهای ابتدایی خدمتش می گوید، در سال اول خدمتم، پایه ششم را تدریس میکردم و کلاسهایی که برای دانشآموزان میگذاشتم تا در آزمونهای تیزهوشان قبول شوند به ثمر رسید و تعداد زیادی از دانشآموزانم با وجود اینکه در منطقه محروم بودند توانستند به مدرسه تیزهوشان راه یابند؛ دیدن موفقیتهای آنها و قبولشدنشان در مدارس خوب، شیرینترین لحظات را برایم رقم زد.
او مشکلات خانوادگی، روحی و جسمی دانشآموزان که گاهی اوقات باعث میشود تا از توجه اصلی به درس خواندن باز بمانند را بزرگترین چالش و مسئله خود در طول دوران خدمتش میداند.
حسرتهایی که باقی ماندسیدامین و آیدا هر دو بر این باور هستند که از دوران دانشجویی خود بهتر میتوانستند استفاده کنند تا امروزه مهارت و تسلط بیشتری داشتند. سید امین میگوید: اگر به گذشته و دوران دانشجویی بازگردم تلاش میکنم که روش تدریسهای نوین را به خوبی یاد بگیرم و از تمام اساتید ممتاز آموزشی دانشگاه بهره ببرم تا بتوانم در کارم موفقتر باشم.
آیدا حسنپور نیز درباره دانشجوییاش صحبتهایی دارد، او عنوان میکند: اگر به دوران دانشجویی برمیگشتم تمام سعیام را میگذاشتم تا مطالب علمی و آموزشی ویژه معلمی را با نهایت دقت و جزئیات مطالعه و بررسی کنم تا کیفیت کار بالاتری داشته باشم.
آنها محیط مدرسه را اینگونه توصیف میکنند؛ ما معلمها در محیط آموزشی و مدرسه رابطه صمیمانهای با یکدیگر داریم و من سعی میکنم مانند یک شاگرد از تجربیات معلمهای باسابقه نهایت استفاده را ببرم تا بتوانم از راهی که آنها رفتهاند درس بگیرم و کیفیت آموزشی کلاسم را بالاتر ببرم.
همسر سیدامین از سالهای ابتدایی خدمتش میگوید و ادامه میدهد: از همان دوران دانشجویی حس خوب و امیدوارانهای نسبت به معلمی داشتم و روزشماری میکردم تا کارم را شروع کنم و بیشتر وقتم را با بچهها بگذرانم.
درک متقابل؛ بهترین ویژگی زوج معلماو می گوید: قطعاً شیرینترین لحظه برای هر معلم زمانی است که دانشآموزانش یک مطلب درسی و تربیتی را یاد بگیرند و والدین و خود بچهها از معلم رضایت داشته باشند. در سالهای اولیه خدمتم با دانشآموزانی مواجه شدم که اختلالاتی در حوزه یادگیری داشتند و این سختی کارم را دو برابر میکرد، مجبور میشدم بعضی مطالب را بارها توضیح دهم.
آیدا و سیدامین یکی از قوت قلبهایی که انگیزه و علاقهشان برای معلمی را بیشتر میکند را برخورد و احترام ویژهای که اهالی و کادر اداری محل خدمت برای معلمان قائل هستند، میدانند.
خانم معلم جوان درباره همسرش میگوید: یکی از ایدهآل های زندگی من این بود که همسرم نیز مثل خودم معلم باشد تا درک متقابلمان نسبت به یکدیگر بیشتر باشد که به ثمر رسید و اکنون همواره در فرایند تدریس با یکدیگر همکاری و همدلی داریم که همین موضوع باعث افزایش کیفیت کار و زندگیمان شده است.
شوکهایی که به معلم جوان وارد میشدبه سراغ جوان دیگری می رویم که در حرفه دبیری تازه کار است؛ محمدحسین گریوانی آموزگار مقطع ابتدایی که دو سال است در کسوت معلمی به دانشآموزان خدمت میکند. وی در خصوص اولین روزهای معلمیاش میگوید: آنچه در دوران دانشجویی از سال اول معلمیام تصور میکردم بسیار متفاوت با واقعیت بود؛ اولین ابلاغ تدریسم را که گرفتم متوجه شدم باید به روستای کاریز بروم که فاصله خیلی زیادی تا بجنورد دارد و این لحظهای مرا به فکر فروبرد که چگونه سختیهای آن را تحمل کنم.
محمدحسین وقتی برای تدریس به روستا رفت متوجه میشود که با این فاصله دور نمیتواند هر روز رفتوآمد کند و مجبور میشود روزهایی که کلاس دارد را در روستا بماند؛ روستایی که با مردم و طبیعتش غریبه است تا اینکه به تدریج با دانشآموزانش ارتباطی دوستانه میگیرد.
زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او میگوید: لحظههایی به شدت حس دلتنگی و غربت احساس میکردم.
او ادامه می دهد: تصور یک نومعلم از سال اول خدمت این است که برخوردی گرم و صمیمی با او داشتهباشند، چراکه سال اول تدریسش است اما خب برای مردم روستا اینگونه نیست و نومعلمها برایشان مثل تمام معلمهایی هستند که سالیان سال آمدهاند و رفتهاند.
زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او میگوید: لحظههایی به شدت حس دلتنگی و غربت احساس میکردم.
محمدحسین اولین سال از خدمتش، معلم کلاس دوم شد؛ کلاسی که حتی با حروف الفبا هم آشنایی نداشتند و او مشتاقانه به آنها درس میداد، گریوانی تماشای فرایند باسواد شدن دانشآموزانش را شیرینترین لحظات کاری خود میداند و ادامه میدهد: آنجا بود که حس ارزشمندی و موثر بودن کردم، حسی که تا آن موقع هیچوقت نتوانسته بودم تجربه کنم.
وی عاشقانه معلمی را دوست دارد و عشقش به دانشآموزان را اینگونه توصیف میکند؛ از زمانی که معلمی را شروع کردهام و لذت حضور در بین بچهها را چشیدهام؛ یکی از اصلیترین رویاهایم این است که بتوانم به نحوی با دوربین یا چیز دیگری لحظات و خاطرات خوب کلاسم را ثبت کنم.
محمد حسین تصریح میکند: گاهی اوقات بچهها حرفهایی میزنند و با همان حالات کودکانه خود صحنههای بانمکی را رقم میزنند که حتی قابلیت ساختن یک فیلم کمدی را هم دارد.
تصورات مردم از معلمی درست نیستاحمد فرامرزی، یکی دیگر از معلمان جوان بجنوردی است. او خود را افسر سپاه تعلیم و تربیت میداند؛ همان تعبیری که مقام معظم رهبری برای معلمان ایران به کار بردند. وی میگوید: تصور بسیاری از مردم نسبت به معلمان این است که در یک مدرسه خوب و با امکانات تدریس میکنند و کارشان فوقالعاده آسان است، در صورتی که این تصور درست و مطابق با واقعیت نیست.
اما او تجربه خود از معلمی را اینگونه توصیف میکند که گاهی اوقات ممکن است یک معلم در نقاطی خدمت کند که کمترین امکانات رفاهی مثل آب و برق در آنجا نباشد یا اینکه مجبور باشد چند پایه تحصیلی را به صورت همزمان تدریس کند و حتی در کانکس زندگی کند.
یکی از کارهایی که این معلم جوان قبل از شروع به کار انجام داده و خیلی به او کمک کرده است این بود که به همراه خانواده به منطقه محل خدمت خودش میرود و شرایط آنجا را از نزدیک میبیند؛ همین باعث میشود تا خود را برای شرایط سخت آنجا آماده کند و با آن وفق بدهد.
او از خاطرات زندگی در روستا میگوید و ادامه میدهد: من تنها معلمی بودم که در روستا اقامت داشتم، اهالی روستا نگاه ویژه و محبتآمیزی به من داشتند، از آوردن خوراکیهای لذیذ و رنگارنگ گرفته تا مهماننوازیهای سخاوتمندانهای که داشتند و همین رفتار آنها باعث دلگرمی و تقویت انگیزه میشد.
وقتی معلم و دانشآموز حرف همدیگر را نمی فهمندوی در سال اول معلمی در منطقه ترکمننشین و پایهاول تدریس میکرده است که به گفته خودش دانشآموزان اصلاً تسلط کافی بر زبان فارسی نداشتند و این بزرگترین چالشی بود که روبهرو شدن با آن انرژی بسیاری را از هر معلم میگیرد؛ حتی او دانشآموزی را داشته است که فقط دو کلمهی اجازه و خانه را بلد بود و باقی حرفهایش را به ترکمنی میزد.
احمد نبود امکانات و ابزارهای ضروری آموزشی و کمسوادی و بیسوادی والدین را از مهمترین مسائلی میداند که زحمتهای کارش را دوچندان میکند؛ دانشآموزان پایه اول نیاز دارند تا پدر یا مادر بخشی از فعالیت تدریس را برایشان انجام دهد که دانشآموزانش این امکان را نداشتند.
احمدفرامرزی از سال اول تدریسش دیدن قسمتهای مختلف برنامه تلویزیونی ایران را شروع کرده بود تا روشتدریس دورس مهم مثل ریاضی و فارسی را در حد خوبی یاد بگیرد.
معلمجوان توصیهای هم برای دانشجومعلمان دارد؛ او تاکید میکند: در پایان به تمام دانشجومعلمان و کسانی که میخواهند در شغل معلمی فعالیت داشته باشند توصیه میکنم که به منابع و کلاسهای دانشگاهی اکتفا نکنند و در دورههای مختلف به دنبال کسب علم و توانایی ویژه برای معلمی باشند.
کد خبر 749556